زنان ١۶ ماه از عمر خود را گريه مي كنند
بر اساس نتايج يك نظر سنجي جديد زنان حدود ١۶ ماه از عمر خود را در حال گريه مي گذرانند.
محققان به اين نتيجه رسيدند كه زنان از بدو تولد تا سن ٧٨ سالگي به دلايل مختلف بيش از ١٢٠٠٠ ساعت گريه مي كنند.
اين دلايل احساس گرسنگي در زمان كودكي و شكست عشقي در سنين بالاتر را شامل مي شود.
نتايج اين نظر سنجي اين موضوع را فاش كرد كه زنان در زمان كودكي و تا سن يك سالگي حدود سه ساعت در روز گريه مي كنند.
انها در اين سن از گريه به عنوان ابزاري براي بيان گرسنگي و يا جلب توجه استفاده مي كنند.
ان ها زماني كه به سن نوجواني مي رسند نيز كم و بيش عادات كودكي خود را حفظ مي كنند.
نوجوانان دختر در اين سن حدود ٢ ساعت و ١٣ دقيقه در هفته گريه مي كنند.
ان ها در سنين ٢٠ الي ٣٠ سالگي ٢ ساعت و ٢۴ دقيقه در هفته گريه مي كنند.
دلايل اين موضوع اندكي متفاوت است و مواردي نظير شكست عشقي و ديدن يك فيلم عاطفي و يا از دست دادن يك عزيز را در بر مي گيرد.
اين نظر سنجي كه بر روي ٣٠٠٠ هزار زن انجام گرفته است نشان مي دهد كه زنان در دوره هاي مختلف زندگي دلايل متفاوتي براي گريه كردن دارند.
كاش وقتي آسمان باراني است ، چشم را با اشك باران تر كنيم
كاش وقتي كه تنها ميشويم ، لحظه اي را ياد يكديگر كنيم . . .
با تو بودن هميشه پر معناست
بي تو روحم گرفته و تنهاست
با تو يك كاسه آب ، يك درياست
بي تو دردم به وسعت صحراست
وقتي از غربت ايام دلـــــم ميگيرد
مرغ اميد من از شدت غم ميميرد
دل به روياي خوش خاطره ها ميبندم
بازهم خاطر تو دســت مرا ميگيرد
به كوه گفتم عشق چيست؟ لرزيد.
به ابر گفتم عشق چيست؟ باريد.
به باد گفتم عشق چيست؟ وزيد.
به پروانه گفتم عشق چيست؟ ناليد.
به گل گفتم عشق چيست؟ پرپر شد.
و به انسان گفتم عشق چيست؟
اشك از ديدگانش جاري شد و گفت؟ ديوانگيست!!!
دلم با عشق تو عاشق ترين شد
تمام لحظه هايم بهترين شد
ولي بي مهريت كار دلم ساخت
دل تنهاي من تنها ترين شد...
تشنگي هم طعم دريا مي گرفت
كاش امشب كوچه هاي منتظر
يك سلام گرم از ما مي گرفت
اين سكوت تلخ . دنياي من است
كاش دستت . دست دنيا ميگرفت
آسمان ابري ترين اندوه را
از دل سنگين شبها مي گرفت
پنجره دلتنگ چشمي آشناست
كاش مي شد عاشقي پا مي گرفت
ميان قلب من عشق تو پيداست
لبانت مثل گل خوشرنگ و زيباست
مشو غمگين اگر از هم جداييم
كه بي رحمي هميشه كار دنياست .
بايد از عشق بسازم غزلي قابل تو
غزلي ناب و صميمانه به وزن دل تو
دلي از جنس بهار است كه تقديم تو باد
سبز باشي و دلت خانه ي پاييز مباد .
گر محبت ثمرش سوختن و ساختن است
يا به دنبال محبت سر خود باختن است
من به ميدان رفاقت گذرم از سر خويش
تا بداني كه اين حاصل دوست داشتن است .