بالاخره، نتبوكهاي خورشيدي
بالاخره سامسونگ از ميان همه شركتهايي كه نتبوكها و لپتاپهاي خورشيدي را تنها به صورت يك مدل مفهومي عرضه ميكردند، تصميم به عرضه نتبوكي گرفته كه يك صفحه شارژر خورشيدي پشت نمايشگرش دارد.
آندرويد دو نمايشگره آمد!
جالب است وقتي كه آدم انتظار ندارد، يك وسيله جديد با حضور خود همه را غافلگير ميكند. اينبار الجي با عرضه يك گوشي آندرويدي دو نمايشگره همه را غافلگير كرده است. اين گوشي كه يك كيبورد فيزيكي و يك نمايشگر كوچك لمسي بين دو نيمه آن كيبورد دارد، در واقع منويي است براي اجراي 8 برنامه پركاربرد. هنوز جزئيات دقيقتري از اين گوشي عرضه نشده است.
تيشرت يا شارژر
بهنظر ميرسد شركتهاي مخابراتي اروپا آنقدر تشنه از ميدان بهدر كردن ديگري هستند كه به فكر كساني افتادهاند كه به كنسرت ميروند. اول از همه ودافون بود كه از يك تريلر 18 چرخ پردهبرداري كرد كه توانايي شارژ 2000 تلفن همزمان را دارد و حالا شركت Orange تيشرتي توليد كرده كه ميتواند صدا را به شارژ تبديل كند.
رباتي براي آشپزخانه
ايجاد رباتهاي ياريدهنده انسان تا زماني خوب است كه مسووليت آوردن چاي يا نوشابه را به او محول نكنيم، چرا كه در اين صورت بايد يك ربات گرانقيمت خريد كه همه وسايل را در خود جاي ميدهد. شركت آلماني KUKA Robotics موفق به توليد يك بازوي رباتي شده كه بهصورت مستقل و دقيق ميتواند تشخيص بدهد چه شيئي را بر ميدارد.
هيولاي دوربينها براي مشاهده فضا
امگا كم، دوربيني است كه قابليت گرفتن تصاوير با كيفيت 268مگاپيكسل را دارد. اين دوربين از 32سنسور مجزاي CCD استفاده ميكند و ساختار آن دقيقا مشابه دوربينهاي ديجيتال است. اين دوربين از 4 تلسكوپ بزرگ تشكيل شده و حتي ميتواند جزئيات دقيقي از اجرام كوچك آسماني ارائه كند.
دستههاي آيفون
هر قدر كه آيفون بهعنوان بستري براي بازي، خودش را بيشتر جا مياندازد، دستهها و لوازم جانبي آن نيز بيشتر توليد ميشود. اين بار يك جوياستيك براي آيفون ساخته شده كه برخلاف ديگر دستهها، جاي زيادي نميگيرد و كنترل بهتري براي بازي كردن دارد.
رباتهاي معلم
ربات جديدي به مدارس كره جنوبي معرفي شد. اين ربات كه KIRO نام دارد، در اصل براي راهنمايي در موزه ساخته شده است، اما استقبال از آن چنان بود كه سازندگان آن به فكر افتادند تا آن را در مدارس نيز بهعنوان دستيار معلمان به كار گيرند.
با كيفيتترين تلويزيون دنيا
بالاترين رزولوشن تصويري كه با پول ميتوان آن را همين الان تهيه كرد، چيست؟ از شهريور، اين افتخار را بايد به تلويزيون Eizo Nanao داد كه نمايشگري 36 اينچي دارد و ميتواند كيفيتي معادل با 4096 در 2160 پيكسل داشته باشد، يعني دوبرابر تصاوير 1080p فعلي.
پانلهاي فتوشاپ در سه حالت آيكون شكل(1)، آيكون همراه نام شكل(2)و به صورت گسترده شده شكل(3) نمايش داده ميشوند كه با كليك روي مثلث قسمت بالايي پانلها ميتوان آنها را به حالت جمع شده يا گسترده سوئيچ كرد. براي تبديل از حالت آيكون به آيكون و نام كافي است از لبه آن گرفته و بكشيم تا بزرگتر شود.
با كليك روي نام هر پالت و كشيدن آن به داخل محيط كاري، ميتوانيم آن را از مجموعه خود جدا كنيم و در مكان دلخواهي از فضاي كاري قراردهيم، يا با روي هم قراردادن چند پانل، يك مجموعه جديد را ايجاد كنيم. در نهايت ميتوانيم تغييرات انجام گرفته در محيط را از بخش Workspace قسمت Window ذخيره كنيم تا در صورت نياز دوباره فراخواني شود. در اين قسمت چيدمان، پيش فرضي براي حالتهاي مختلف كار با فتوشاپ مثل طراحي، نقاشي، تايپوگرافي و... نيز وجود دارد كه با انتخاب هر يك، سودمندترين پانلها براي فعاليت مورد نظر نمايش داده ميشود. در ويرايشهاي اخير فتوشاپ، به كمك برنامه جانبي ميتوانستيم به صورت دلخواه نسبت به ايجاد پانلهاي سفارشي با ابزارها و فرامين دلخواه اقدام و آنها را به مجموعه پانلهاي فتوشاپ اضافه كنيم. در شمارههاي بعدي با كاربرد هر يك از پانلهاي فتوشاپ آشنا خواهيم شد.
ترا افسون چشمانم ز ره برده ست و مي دانم
چرا بيهوده مي گوئي، دل چون آهني دارم
نمي داني، نمي داني، كه من جز چشم افسونگر
در اين جام لبانم، باده مرد افكني دارم
چرا بيهوده مي كوشي كه بگريزي ز آغوشم
از اين سوزنده تر هرگز نخواهي يافت آغوشي
نمي ترسي، نمي ترسي، كه بنويسند نامت را
به سنگ تيره گوري، شب غمناك خاموشي
بيا دنيا نمي ارزد باين پرهيز و اين دوري
فداي لحظه اي شادي كن اين رؤياي هستي را
لبت را بر لبم بگذار كز اين ساغر پر مي
چنان مستت كنم تا خود بداني قدر مستي را
ترا افسون چشمانم ز ره برده است و مي دانم
كه سرتاپا بسوز خواهشي بيمار مي سوزي
دروغ است اين اگر، پس آن دو چشم رازگويت را
چرا هر لحظه بر چشم من ديوانه مي دوزي
عادت
آغوشتو به غير من به روي هيشكي وا نكن
منو از اين دلخوشيها آرامشم جدا نكن
من براي با تو بودن پر عشق و خواهشم
واسه بودن كنارت تو بگو به هر كجا پر ميكشم
منو تو آغوشت بگير آغوش تو مقدسه
بوسيدنت براي من تولد يك نفسه
چشماي مهربون تو منو به آتيش ميكشه
نوازشه دستاي تو عادت تركم نميشه
فقط تو آغوش خودم دغدغه ها تو جا بذار
به پاي عشق من بمون هيچكسو جاي من نيار
مهر لباتو رو تن و روي لب كسي نزن
فقط به من بوسه بزن به روح و جسم وتن من
در شب كوچك من ، افسوس
باد با برگ درختان ميعادي دارد
در شب كوچك من دلهرهء ويرانيست
گوش كن
وزش ظلمت را مي شنوي ؟
من غريبانه به اين خوشبختي مي نگرم
من به نوميدي خود معتادم
گوش كن
وزش ظلمت را مي شنوي ؟
در شب اكنون چيزي مي گذرد
ماه سرخست و مشوش
و بر اين بام كه هر لحظه در او بيم فرو ريختن است
ابرها، همچون انبوه عزاداران
لحظهء باريدن را گوئي منتظرند
لحظه اي
و پس از آن، هيچ.
پشت اين پنجره شب دارد مي لرزد
و زمين دارد
باز مي ماند از چرخش
پشت اين پنجره يك نامعلوم
نگران من و تست
اي سراپايت سبز
دستهايت را چون خاطره اي سوزان، در دستان عاشق من
[بگذار
و لبانت را چون حسي گرم از هستي
به نوازش لبهاي عاشق من بسپار
باد ما را با خود خواهد برد
باد ما را با خود خواهد برد
انتقام
باز كن از سر گيسويم بند
پند بس كن، كه نمي گيرم پند
در اميد عبثي دل بستن
تو بگو تا به كي آخر، تا چند
از تنم جامه برون آر و بنوش
شهد سوزنده لب هايم را
تا به كي در عطشي دردآلود
به سر آرم همه شب هايم را
خوب دانم كه مرا برده ز ياد
من هم از دل بكنم بنيادش
باده اي، اي كه ز من بي خبري
باده اي تا ببرم از يادش
شايد از روزنه چشمي شوخ
برق عشقي به دلش تافته است
من اگر تازه و زيبا بودم
او زمن تازه تري يافته است
شايد از كام مردي نوشيده است
گرمي و عطر نفس هاي مرا
دل به او داده و برده است ز ياد
عشق عصياني و زيباي مرا
گر تو داني و جز اينست، بگو
پس چه شد نامه، چه شد پيغامش
خوب دانم كه مرا برده ز ياد
زآنكه شيرين شده از من كامش
منشين غافل و سنگين و خموش
مردي امشب ز تو مي جويد كام
در تمناي تن و آغوشي است
تا نهد پاي هوس بر سر نام
عشق توفاني بگذشته او
در دلش ناله كنان مي ميرد
چون غريقي است كه با دست نياز
دامن عشق ترا مي گيرد
دست پيش آر و در آغوشش گير
اين لبش، اين لب گرمش اي مرد
اين سر و سينه سوزنده او
اين تنش، اين تن نرمش، اي مرد
به تو دستميسايم و جهان را درمييابم،
به تو ميانديشم
و زمان را لمسميكنم
معلق و بيانتها
عريان.
ميوزم، ميبارم، ميتابم.
آسمانام
ستارهگان و زمين،
و گندم عطر آگيني كه دانه مي بندد
رقصان
در جانِ سبزِ خويش.
از تو عبورميكنم
چنان كه تُندري از شب.ــ
ميدرخشم
و فروميريزم
دوش با ياد تو، ليك از تو جدا، تا دم صبح
گريه كرديم من و شمع بتا تا دم صبح
دور از جان تو اي دوست كه ديشب بي تو
سنگ مي ريخت به ما ابر بلا تا دم صبح
ياد آن شب كه به هم سلسله جنبان بودند
شانه و دست من و باد صبا تا دم صبح
بر سرم دوش زهجران تو كوكب مي ريخت
شب جدا ، شمع جدا ، ديده جدا تا دم صبح
نه همين دوش كه عمريست معلم شبها
گريه كردم به خدايي خدا تا دم صبح
در ميان گريه هايم
همچو يك شمع مذابم
در ميان آرزوها
چون كويري در سرابم
چشمه ايي خشكيده از امواج آبم
من سرودي در گلو بگرفته از غم
من چو فانوسي به طاق بيكسي ماوا گرفتم
شمع بي نورم كه در فانوس جانم جا گرفتم
قوي تنهايم كه در تنهايي خود
رفته ام از ياد ياران دير ساليست
مرغ غم در جان من خوش كرده منزل
واي بر من
واي بر دل
از اين جهان، تنها خدا داده مرا رنجي دگر، تو
پس كي شود قلبم رها از دام اين غمهاي دنيا
آخر چرا با درد و غم دل آشنا شد
ديوانه بود اين دل، چرا ديوانه تر شد
چون مرغكي بي بال و پر تنهاي تنها
در سينه ي سرد فراموشي رها شد
آخر دلم، پژمرده شد، افسرده شد
چون شاخه اي افتاده در دامان آتش
در شعله سوزنده ي غمها فنا شد
آخر دلم، پژمرده شد، افسرده شد
چون شاخه اي افتاده در دامان آتش
در شعله سوزنده ي غمها فنا شد
ديوانه بود اين دل، چرا ديوانه تر شد
ديوانه بود اين دل، چرا ديوانه تر شد