انسان مدرن امروزي از طبيعت طرد شده است. او به سمت يك زندگي فلاكت بار و پرتنش، استنشاق هواي آلوده، نوشيدن آب هاي آلوده، خوردن غذاهاي بي خاصيت و تن دادن به همه نوع افراط گري هاي بيهوده سوق داده شده است.
جان تعجب ندارد اگر تعداد بيماري هاي جديد و ناشناخته به سرعت در حال تزايد است و امراض و بيماري ها نوعي انتقام گيري از طبيعت انسان است. براي رهايي از اين بيماري مردم به انواع داروهاي مسموم كننده و كشنده شيميايي رو آورده اند كه مصرف اين داروها نهايتاً به ناتواني بيشتر بدن و مرگ تدريجي منتهي مي شود.
بدين صورت است كه آدمي براي رهايي از شر بيماري ها، قرباني قرص ها و داروهايي شيميايي مي شود.
در حالي ست كه اگر آدمي به اين واقعيت ساده پي برد كه تغذيه سالم پي برد كه تغذيه سالم و صحيح از مواد طبيعي تا چه حد در سلامت و تندرستي او تأثير دارد، خود را از شر داروهاي شيميايي رها خواهد كرد.
فيلسوف بزرگ يوناني سقراط كه او را پدر علم طب نيز شناخته اند مي گويد: بگذار غذاي تو داروي تو باشد. زيرا اين واقعيتي است كه غذاهاي طبيعي مي تواند تا حدي وسيع در پيشگيري و درمان امراض مؤثر باشد.
عصاره دانه ها و ميوه هاي طبيعي يكي از بهترين انواع غذاهاي طبيعي اند و به اين دليل كه سرشار از انواع ويتامين ها، املاح معدني و آنزيم هايي هستند كه در پيشگيري و درمان بسياري از بيماري ها مؤثراند.
در دوران تمدن جديد، آدمي با شتابي فزاينده از طبيعت فاصله مي گيرد. روال زندگي او هر روز بيشتر و بيشتر غيرطبيعي و مصنوعي مي شود. نتايج مرگبار اين سبك زندگي هم به تدريج و آرام آرام رخ نشان مي دهد.
به نظر مي رسد امپراطوري امراض و بيماري همه جا در حال گسترش و نفوذ است. در حالي كه هنوز گام بلندي در زمينهٔ درمان قطعي بعضي از بيماري هاي مهلك بشري برداشته نشده، امراض جديد و ناشناخته اي به بشر حمله ور شده اند.
از سوي ديگر انسان ها وقت و فرصت زيادي را براي درمان اين بيماري ها هزينه مي كنند در حالي كه تقريباً هيچ نتيجه ٔ اميد بخشي برايشان حاصل نشده است.
دليل تأسف آور نهفته در پس اين احوال آن است كه ما به اين واقعيت نيانديشيده ايم كه مي توانيم درمان و سلامتي خود را به طبيعت قادر متعال بسپاريم.
ما به سادگي از نيروي حيات بخشي كه دست طبيعت در گياهان و سبزينه ها براي ما نهاده در مي گذاريم. براي مثال عصاره سبزينه گندم يكي از باارزش ترين هدايايي است كه دست طبيعت براي سلامتي و درمان ما به ما عرضه كرده است.
با مصرف اين عصاره نه تنها مي توان از شر بسياري از بيماري هاي سخت و صعب العلاج رها شد بلكه مي توان از بروز بسياري از بيماري هاي ديگر هم پيشگيري كرد. دربارهٔ كارايي عصارهٔ جوانهٔ گندم در درمان انواع متعددي از بيماري ها موارد توفيق بسياري در تاريخ درمان پزشكي به ثبت رسيده و تحقيقات بيشتري در اين باره در سطح جهاني در حال گسترش است.
اطلاعات ارزشمندي را دربارهٔ تأثيرات درماني ان اكسير مؤثر گياهي كه هيچ گونه عوارضي جانبي زيان بخشي هم در برندارد را در اختيار شما خوانندگان خود مي گذاريم.
آقاي جرج اسميت (15 ساله) از اهالي شهر كانزاس در ايالات متحده يك روز بر حسب اتفاق متوجه وجود يك غده متورم در گردن خود و در زير آرواره هاي چپ صورتش شد. اين غده تدريجاً با رشدي دردناك توأم گرديد.دكتر خانوادگي ايشان فكر كرد كه آقاي جرج احتمالاً در قسمتي از سيستم تنفسي خود دچار مشكلي عفوني شده به همين علت غدد لنفاوي اين ناحيه متورم شده اند. بعد از روزهاي درمان و معالجه با داروهايي كه تجويز كرده بوده تغييري در وضع بيماري پيش نيامد.
نه چيزي از اندازه غده ها و نه چيزي از درد كاسته نگرديد و ناچار با پزشك متخصصي در اين باره مشورت شد. او هم چيزي جدي و قابل ملاحظه در معاينات اوليه خود نيافت اما قبل از تجويز دارو توصيه كرد كه از آقاي اسميت يك آزمايش خون به عمل آمد و از غدد هم نمونه برداري شود.
نتايج بررسي هاي آزمايشگاهي نشان داد كه نه تنها غدد متشكله بدخيم و خطرناك هستند بلكه علاوه بر آن آقاي اسميت مبتلا به سرطان خون نيز هست. بديهي است آن چه بعد از اين تشخيص صورت گرفت تجويز داروهاي بسيار قوي و طي روش هاي درماني بسيار دشوار بود.
ابتدا بيمار تحت شيمي درماني قرار مي گرفت اما وقتي ملاحظه شد كه تومورها همچون در حال بزرگتر شدن هستند، او را تحت درمان با اشعه قرار دادند. ظرف سه روز همهٔ موهاي بدن او شروع به ريزش كردند و پوست صورتش به تيرگي مي گراييد.
در اين زمان تومور آن قدر بزرگ شده بود كه ديگر حتي حرف زدن و غدا خوردن هم براي بيمار دشوار شده بود. سرطان شروع به گسترش موحش كرده بود. اكنون مي شد حضور آن را در ناحيهٔ چپ گردن زيرآرواره و حتي روي گونه چپ بيمار هم به وضوح ملاحظه كرد.
عاقبت پزشكان تصميم گرفتند كه غده را بردارند. طي اين دوره درمان گيج كننده، آقاي اسمتي به شكل ناظري منفعل و بي تفاوت درآمده بود و همين امر سبب شد كه بدون هيچ فكري به انجام عمل رضايت دهد. طي يك عمل جراحي سخت، تومور و قسمت هايي از آرواره ٔ بيمار برداشته شد. بعد از اين عمل چون غذا خوردن از راه دهان براي بيمار ميسر نبود يك لوله قابل ارتجاع پلاستيكي در شكم بيمار گذاشته شد. براي بهبودي زخم هاي عمل داروهاي معيني تجويز و سپس او را از بيمارستان مرخص كردند.
اما به رغم وعده هايي كه به بيمار داده شده بود نه تنها چيزي از التهاب زخم ها كاسته نشد بلكه چيزي نگذشته بود كه تاول هاي چركيني از زخم ها شروع به تراوش كردند.
اما اگرچه چيزي از وحشت و اضطراب آقاي جرج كاسته نشده بود بلكه با اين اوصاف بنابه يك ميل دروني به ادامهٔ حيات، با يك دكتر مشاور جراحي پلاستيك درباره ترميم جراحات آزمايشات پاتوبيالوژي و راديوگرافي از قفسه سينه به عمل آمد. حاصل اين آزمايشات تأييد اين واقعيت تلخ و تأثرآور بود كه سرطان سرتاسر ريه ها را هم فراگرفته است. ديگر هيچ دليلي براي انجام جراحي پلاستيك نبود. پزشكان از معالجات بيشتر او دست شستند و بيمار را به اميد خدا رها كردند.
اين بيمار كه ديگر از همهٔ معالجات و روش هاي درماني وازده و درمانده شده بود يك روز برحسب اتفاق حرف هايي دربارهٔ دكتر آن ويگمور و روش درمان با عصارهٔ سبزينه گندم شنيد.
همانند غريقي كه در آخرين نفس ها به هر تخته پاره اي چنگ مي زند تصميم گرفت تاين روش را هم امتحان كند. در آن روزها چهرهٔ او بسيار زشت و كريه شده بود. دكتر ويگمور به شرح حال او گوش كرد و به دقت معاينه اش نمود. دقايقي براي دكتر ويگمور هم در چنگال ترديد و دودلي گرفتار آمده بود كه آيا چنين مورد مأيوس كننده اي را براي معالجه پذيرا شود يا نه؟ اما عاقبت در برابر درخواست هاي مكرر و ملتمسانهٔ بيمار قبول كرد تا او را در كلينيك خود بستري كند.
بلادرنگ يك روز پس از بستري شدن، بيمار تحت درمان با عصارهٔ جوانهٔ گندم قرار گرفت. روز اول چهار نوبت در روز و در شروع هر سه ساعت يك بار يك فنجان از عصاره به او داده شد. روز دوم، جرج از دل پيچه و احساس سرما و تب شكوه كرد. دكتر ويگمور اندكي نگران شد اما خود بيمار همچنان بر تصميم خود بر ادامهٔ درمان استوار بود و با ملاحظه ٔ اين احوال، دكتر ويگمور به درمان خود ادامه داد. روز بعد عصاره را با كمي آب درآميخته و به بيمار دادند. روز سوم هم به همين ترتيب عصارهٔ مخلوط با آب به بيمار داده شد. عصر همان روز احساس دل پيچه و سرماخوردگي بيمار برطرف شد و درجهٔ حرارت بدنش تا حد معمول پايين آمد.
توام با رفع اين عوارض اوليه، تأثير مثبت دارو هم بر احوال مريض آشكار شد. بوي فساد و گنديگي كه از زخم هاي چركين بدنش استشمام مي شد از بين رفت و فرداي آن روز مجدداً عصارهٔ خالص و بدنش تركيب آب به او داده شد. تقريباً يك هفته بعد از شروع درمان، به دستور دكتر ويگمور زخم هاي روي گردن و صورت بيمار هم هر روز با باندهايي آغشته به عصارهٔ سبزينهٔ گندم پوشانده مي شد و به اين ترتيب دو هفته بعد از شروع درمان تراوش چرك از زخم ها متوقف گرديد.
در پايان هفته سوم پيشرفت درمان كاملاً محسوس بود. جرج شروع به حرف زدن با ديگران كرد. از ميان ابرهاي تيره اميدي تابش، نور اميدي در چهره اش درخشندگي يافته بود.
در پايان هفتهٔ چهارم پيشرفتي باور نكردني در درمان بيمار حاصل شده بود. زخم هاي چهارده ساله اي كه پيش از اين قابل درمان به نظر نمي رسيدند اكنون كاملاً بهبودي يافته بودند و جرج مي توانست با دهان خودش غذا بخورد.
در اين احوال كمي هم به وزن او اضافه شده بود. پس از هفت هفته، هفت پاوند به وزن بدنش اضافه شده بود و ديگر نيازي به مراقبت بيمارستاني نداشت لذا در پايان اين مدت بيمار از دكتر ويگمور تشكر كرد و راهي خانه اش شد.
پس از مدتي آقاي اسميت مجدداً مهياي آن شد كه يك معاينه كامل پزشكي از بدن او به عمل آيد. نتيجه انواع آزمايش هايي كه از او به عمل آمد نشان مي داد كه هيچ سلول سرطاني در كل بدن او نيست. پزشكان از ديدن اين نتيجه ها متعجب شده بودند و آن ها را باور نكردني نمي دانستند اما راه ديگري هم غير از تأييد اين نتايج نداشتند. هنگامي كه جرج اين خبر را به دكتر ويگمور اطلاع داد حتي خود دكتر ويگمور هم شگفت زده شده بود.
چند ماه بعد وقتي يك بار ديگر جرج با دكتر ويگمور ملاقات كرد براي دكتر مشكل بود او را با احوالي كه در ديدار اول با او داشت به درتسي از هم بازشناسد. جرج مقدمات عمل جراحي صورتش را فراهم كرده بود. به دكتر ويگمور گفت كه سخت مشغول بازسازي خانهٔ قديمي خود در پنسيلوانياست و برنامه هاي ديگري هم براي آينده طرح ريزي كرده است. او اعتماد به نفس خود را براي سال هايي دور بعد از آن باز يافته بود.
در ماه اوت 1970 خانمي همسرش را نزد دكتر ويگمور آورد. مرد در وضعيتي دهشت بار بود. بسيار لاغر و نحيف و رنگ صورت به تيرگي گراييده بود. به دشواري خودش را روي پاهايش نگه مي داشت. آن خانم در تشريح احوال شوهرش به دكتر ويگمور چنين توضيح داد كه:
حدوداً يك سال پيش من شوهرم را به خاطر كم خوني و بعضي مسايل ديگري كه داشت به بيمارستان بت (Beth) بردم. آزمايش هاي اوليه اي كه از او به عمل آمد نشان داد كه او به سرطان خون مبتلاست. از شنيدن اين خبر هر دوي ما بهت زده شديم چون از پزشكان متخصص شنيده بوديم كه مبتلايان به اين گونه سرطان حتي در بهترين شرايط مراقبت هاي درماني هم، بيش از يك تا دو سال زنده نمي مانند.
شنيدن اين خبر براي هر دوي ما مثل پتك سنگيني بود كه از آسمان بر سر ما كوبيده شده باشد. همسرم شغل اش را از دست داد. به رغم بهترين شرايط درماني كه براي او فراهم كرده بوديم روز به روز حالش وخيم تر شد. پنج تا شش متخصص غدد (Oncologist) او را معاينه و درمان كردند اما نتيجه اي حاصل نشد. آخرين بار كه مي خواستم او را به بيمارستان ببرم قادر نبود روي پاهايش بايستد. دكترش پنهاني به من گفت كه شوهرم به زودي خواهد مرد و من بايد خودم را براي پذيرش اين واقعيت آماده كنم. وقتي شوهرم متوجه اشارات دكتر نشد ديگر به كل ياز پا درآمد و در هم ريخت. با اين حال عصر همان روز يكي از همسايگي دربارهٔ درمان گياهي با عصارهٔ سبزينه گندم اطلاعاتي به من داد. شوهرم كه از اين همه درمان بيهوده خسته و نااميد شده نمي خواست بيش از اين تحت درمان ديگري قرار گيرد اما من تصميم گرفته ام تا آخرين نفس پاي درمان او به ايستم و براي همين او را پيش شما آورده ام.
دكتر ويگمور اطلاعات كاملي دربارهٔ روش درمان با عصاره سبزينه گندم در اختيار اين زن و شوهر گذاشت و توصيه كرد كه اين درمان را در خانه صورت دهند. حتي او هم به نتيجهٔ كار در مورد اين بيمار چندان خوش بين نبود.
در روز 19 ژوييه سال 1971 اتومبيلي مقابل بيمارستان دكتر ويگمور توقف كرد. مردي ميان سال از آن پياده شد و با چابكي پله هاي ورودي بيمارستان را پيمود و وقتي به دكتر ويگمور رسيد دست او را به گرمي فشرد. بعد پسيد: مرا مي شناسيد؟.
دكتر ويگمور او را نمي شناخت. چهرهٔ او به قدري تغيير كرده بود كه امكان نداشت دكتر او را به ياد آورد. بنابراين پيش از آن كه دكتر حرفي بگويد ادامه داد: پاييز گذشته همسرم مرا براي درمان سرطان خون پيش آورد. در آن موقع براي من حتي ايستادن روي پاهاي خودم هم دشوار بود. من همان بيمارم . اينك اين دكتر ويگمور بود كه براي به ياد آوردن چهره او به ذهنش فشار مي آورد و هرچه مي كرد نمي توانست دربارهٔ حرف هاي او يقيني حاصل كند. تفاوت هاي زيادي بين آن مرد زار و نحيف با اين مرد سالم و بشاشي كه اينك پيش روي او ايستاده بود وجود داشت. اين جا مردي در برابر چشم هاي او بود كه تندرستي و شادابي از چهره اش مي باريد.
آن مرد ادامه داستانش را براي دكتر ويگمور اين گونه تعريف كرد: بعد از ديدار اوليه اي كه با شما داشتيم من و زنم به خانه برگشتيم. همسرم مقداري دانهٔ گندم در باغچهٔ حيات خانه مان كاشت و درست از يك هفته بعد من درمان با عصارهٔ سبزينهٔ گندم را با كمك همسرم آغاز كردم. مطابق دستور شما هر روز در چهار نوبت يك فنجان از عصاره را مي خوردم. به تدريج احساس كردم كه حالم بهتر مي شود. بعد از شش ماه احساس سلامتي كامل مي كردم. در بيستم ژانويه امسال من و همسرم دوباره به بيمارستان بت رفتيم تا يك بار ديگر از بدنم معاينه سراسري انجام شود. همهٔ پزشكاني كه قبلاً در معاينه و درمان من مشاركت داشتند از ديدن من يكه خوردند. آن ها با دقت و كنجكاوي بسيار همهٔ نتايج آزمايشات مرا بررسي كردند. معلوم بود نمي توانستند باور كنند كه من زنده و سالم پيش رويشان ايستاده ام. با اين وصف هيچ كدام از من نپرسيدند كه من چگونه از شر سرطان خون رها شده ام.
چهار ماه بعد وقتي اين مرد دوباره با دكتر ويگمور ملاقات كرد معلوم بود كه در سلامت كامل است. كم ترين اثري از سرطان در سرتاسر بدن او مشاهده نشده بود. طي اين چهار ماه پنج دكتر متخصص سرطان او را معاينه كرده بودند اما نتوانسته بودند دريابند كه اين بيمار چگونه از چنگ سرطان خون گريخته و زنده مانده است. از لحاظ پزشكي قوياً ثابت شده كه سرطان خون به هيچ وجه قابل درمان نيست. اما در واقع آن چه پزشكان در بررسي هاي خود لحاظ نكرده بودند اين واقعيت بود كه براي طبيعت قادر متعال وقوع هيچ امري ناممكن نيست.
هر دو موردي كه در بالا روايت شد رويدادهايي واقعي بودند. اكسير سبزينهٔ گندم دارويي براي شفاي همهٔ دردهاست. اين اكسير تاكنون بيماران بسياري را از چنگال مرگ رهانيده است.
پيش از آن كه به تفصيل دربارهٔ اين اكسير توضيح دهيم لازم است مقدمتاً به چند مطلب مهم در اين رابطه اشاراتي داشته باشيم. در بدن هر انسان زنده به طور طبيعي نيرويي هست كه مي تواند از بروز بيماري ها در بدن پيشگيري كرده و يا با امراض مقابله كند. حال سؤال اساسي اين است كه چه چيز باعث عدم كارايي و ضعف اين نيرو مي شد.
امروزه براي همگام مسلم شده كه پيش گيري بهتر از درمان است و اين واقعيت در طول تاريخ هميشه به اثبات رسيده است. اگر هر كدام از ما ابنأ بشر بخواهيم در طول طبيعي عمرمان سالم و تندرست باشيم كافي است كه فقط از چند قانون ساده طبيعت پيروي كنيم. اين قواعد ساده اما بسيار با اهميت نكاتي هستند كه ما بايد در زندگي روزمره و عادات غذايي خود از آن ها پيروي كنيم.
روش درمان با عصارهٔ سبزينهٔ گندم بي نتيجه خواهد بود اگر توأم با آن تغييرات لازم در عادات روزمره و نحوهٔ تغذيه ما صورت نگيرد. حتي اگر پس از شفايابي با اين روش باز هم به عادات زيان بار قبلي بازگشته شود، حاصل همهٔ تلاشي كه در اين مورد به خرج رفته از بين خواهد رفت.